امید
سوال 1- امروز من به چه چیزهایی امیددارم ؟
به آنچه هستی نگاه نکن بلکه به آنچه میتوانی باشی نگاه کن ماممکن است که گذشته بدی راازسرگذرانده باشیم ولی این بدان معنی نیست که آیندۀ بدی هم درانتظارمان است بلکه بلعکس امیدنوری است درتاریکی مطلق امیدجرقه ای است که منتشرشده وتبدیل به آتشی بزرگ میگردد . امیدیعنی اتتظاربرای بدست آوردن؛ امیدقوۀ محرکۀ بهبودیست . امیدبه آینده باعث خلق آن میشود . امیدبوجودآورندۀ احساسِ خوب، شادی واشتیاق دردرون ماست . امید مهمترین عامل برای ادامه دادن است . امید ابتدا ازنا امیدشدن ما به موادمخدر واعتیادشروع میشود.امید داریم که باکارکردقدمها ارتباطمان بانیروی برتررا گسترش دهیم.بزرگترین بیماری ناامیدی است .ناامیدی تولیدبیماری میکند.
نداشتن سلامت عقل
سوال 2- آیا اعتقادداشتم که میتوانم مصرفم را کنترل کنم ؟ چند مثال درموردتجربه خودباکنترل کردن وچگونگی ناموفق بودنتان بزنید ؟
خود محور ی اغلب معتادان خودش رادرتوهم کنترل نشان میدهد، بزرگترین توهم افسانه ای معتادان توهم کنترل است . کنترل حالتی نیمه خدایی به مامیدهد. به تعدادِموضوعات وآدمهایی که کنترل میکنیم ازخداونددوریم ودردمی کشیم . پشت هردردی که میکشیم کنترلی وجوددارد. قدم دوباکنترل شروع میشودزیراکنترل مهمترین واولین چیزی است که مارا ازنیروی برتردورمیکند . زمانیکه کس یاچیزی راکنترل میکنیم حسِ مالکیت وخدای گونه گی داریم . زیربنای کنترل ترس است وازهرچه بترسی طبق قانون جذب آنراجذب میکنی . کنترل یک نقص است وتفکرکنترل بصورت احساسات ناخوشایندبروزمیکندوازصاحبش انرژی میگیرد . من باب مثال زمانیکه مابخواهیم مصرف سیگارراکنترل کنیم ؛ لذتهای آن رابه یاد میآوریم ودرنتیجه ترس ازدست دادن به سرغمان میآیدوبیشترآنراجذب میکنیم .
سوال 3- چه کارهایی کرده ام که حالاوقتی به آنها نگاه میکنم ، باورم نمیشودکه من واقعاً چنین کاری کرده باشم ؟ آیاخودرادرشریط خطرناکی جهتِ تهیه موادمخدرقرارداده ام ؟ آیارفتارهایی کرده ام که حالاازآن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط راتوضیح دهید ؟
این سؤال میخواهدوخامت بیماری اعتیادرادرزمان مصرف وبعدازآن به مانشان دهداینکه امروزموادمصرف نمیکنیم دلیلی برعاقل شدن مانیست ؛ دیوانگی شاخه های متعددی داردکه مصرف موادمخدرفقط یکی ازشاخه های آن است . طرح این سؤال بدین خاطراست که اقراری برنداشتن سلامت عقل ازمابگیرد. اقرارگشودن راه برای بازگشت سلامت عقل است واگرنپذیریم برای بازگشتِ سلامت عقل دچارمشکل خواهیم شد. گرفتن تصمیمات دیوانه وارپس ازقطع مصرف یعنی تغییرجهت ازتهیه موادبه نواقص اخلاقی ؛ زمانی موادمخدر باعث بُروزِتصمیمات دیوانه واررمیشدواکنون نواقص اخلاقی باعث بروزِ تصمیمات دیوانه وارمیشود .
سوال 4- آیابه واسطه اعتیادم تصمیمات دیوانه وارگرفته ام ؟ آیا به خاطرادامه مصرف ، کاری رارهاکرده ام ؛ دوستی یارابطه ای رابهم زده ام ، یا دست ازهدفی برداشته ام ؟
هرچیزکه درجستن آنی آنی
داشتن ِ هدف دردوران بهبودی بسیارمهم است . تهیۀ لیستی ازاهدافمان میتواندبطورمعجزه آسایی مارادررسیدنِ به آنها کمک کند . نوشتنِ اهداف وآرزوها درنزدچینیان به جادوی سفیدموسوم است . نداشتن هدف درزندگی یعنی بیماری اعتیاد. درگذشته اهداف زندگی ماتحت تأثیرموادمخدر وتوهمات ناشی ازآن بود؛ مراقب باشیم امروزتحت تأثیر بیماری لیست اهداف تهیه نکنیم . اعتیاداهداف مارانشانه گرفته تادرماتولیدبی تفاوتی وپوچی کند. اهدافی که خداونددرآن لحاظ نشده باشددراختیاراعتیاداست
سوال 5- آیادرزمان مصرف به خودیادیگران صدمه جسمی وفیزیکی رسانده ام ؟
درزمان مصرف صدمات وارده به دوصورت بود 1- مستقیم 2- غیرمستقیم. مستقیم به خودودیگران مانندصدمات فیزیکی ؛ دعوا ؛ زدوخورد ؛ تحلیل رفتن قوای جسمانی ؛ ازدست دادن دندانها ؛ تکیدگی ؛ ناراحتی های دستگاه گوارش ؛ صدمات ریوی ؛ کبدی ، کلیوی وغیره . صدماتِ غیرمستقیم : مابا مصرف مواد تأثیرات منفی برروی روان وذهن اطرافیان گذاشته و تولیدآلودگی میکردیم که این امرمنجربه بروز انواع بیماریهای روحی روانی وجسمی دراطرافیان میشد؛ که اثرات آن همچنان ادامه دارد چراکه هنوز نیزتحت درمانند .
نشانۀ عدم سلامت عقل (برهم خوردن تعادل)
سوال 6 - چگونه دربرابرمسائل عکسُ العمل افراطی یاتفریطی ازخود بروزداده ام ؟
نحوۀ روبروشدن بامسائل ومشکلات کیفیت بهبودی مارانشان میدهد . بطورمعمول مابامسائل به دوصورت برخوردمیکنیم : 1- افراطی (بزرگنمایی) – تفریطی (کوچک نمایی) افراط درهرکاری باعث تفریط درقسمتی دیگرمیشود. به عنوان مثال افراط درکارباعث تفریط دربهبودی میشود. رفتارهای افراطی وتفریطی تحت تأثیرچگونگی فکرکردن مامیباشدیعنی اعمالمان متأثرازتفکرات واحساساتمان هستند . نداشتن سلامت عقل مارادچارزیاده روی وکم روی میکند . چسبیدن به مسائل پیش پاافتاده وبی اهمیت ونداشتن نگاهی متعادل به مسائل ازمصادیق افراط وتفریط است . سعدی علیه الرحمه میفرماید : به اندازۀ بودبایدنمود .
سوال 7 - تعادل زندگی من چگونه برهم خورده است ؟
اعتیاد اولین چیزی راکه ازفردمبتلا میگیردتعادل است. ودنبال کردنِ برنامۀ دوازده قدمی NA برای رسیدن به تعادل است. تعادل رامیتوان به دوقسمت تقسیم کرد ؛ بیرونی ودرونی درقسمت اول میتوان به ایجاد تعادل درکار، جلسه ، مشارکتهای اجتماعی ، خانوادگی وغیره اشاره کرد ، دربخش دوم ایجادتعادل بین افکارواحساسات وروابط عاطفی ودرونی ازمهمترین مطالبی است که میتوان درنظرداشت . ماتلاش میکنیم مسائل وموضوعات پیرامونِ خودرابه گونه ای که هست ببینیم . نگاه بزرگ بینی ویاکوچک بینی به مسائل ماراازتعادل دورمیکند. تعادل بین عقل واحساس ؛ گاهی ازروی احساس تصمیم میگیریم وگاهی ازروی عقل؛ گاهی مشکلی راازروی بیماری حل میکنیم وزمانی دیگرهمان مسئله رابااستفاده از اصول بهبودی پشت سرمیگذاریم ودراینصورت است که رضایت خاطردرونی حاصل میشود . باتمرین این اصول آرام آرام به تعادل خواهیم رسید .
سوال 8 - ازچه راه هایی نداشتن سلامت عقل به من میگویدکه چیزی خارج ازخودم میتواندمراکامل کندومشکلاتم راحل نماید؟ مصرف موادمخدر؟ قمار ، غذا خوردن ، یاسکس یاچیزهای دیگر ؟
سرشت ونهادانسان باگم گشتگی واحساس ناکامل بودن عجین است وبدین خاطراست که اغلب برای کامل شدن بدنبال عواملی بیرونی مانندسکس، قمار،موادمخدر،کار،پرخوری، پرخوابی وغیره هستیم. غالب ترین احساس درمعتادان احساس پوچی وعدم کفایت وبی معنابودن زندگیست این نابترین احساس ماست وبرای رهایی ازاین احساس است که بدنبال عوامل بیرونی مذکور هستیم وبرای کامل شدن دست به تجربه های گوناگونی زده ایم وبراثرعدم آگاهی سرازمصرف موادمخدرورفتارهای اعتیادی گوناگون درآوردیم . اعتیادتوهم احساس کامل شدن رابه ماتزریق کرد. بیماری اعتیادباتوجه به سوء استفاده ازصورت مسأله (عدم کفایت وناکامل بودن)مدام درگوش ما زمزمه میکندکه فلان چیز یافلان کارمیتواند حالمان راخوب کند؛ جالب است بدانیم وقتی حال بدی شروع میشودبدست آوردن حال خوب راهمراه خودمیآورد.
سوال 9 - آیاقسمتی ازنداشتن سلامت عقل من این باوراست که اعتیادمن(چه به صورت مصرف موادمخدر ، چه به هرشکل دیگری)تنهامشکل من است ؟
بسیاری ازکسانی که مامیشناسیم نه تنهاموادمصرف نکرده اندکه حتی سیگارهم نکشیده اندامامشکلاتشان بامامشترک است، میخواهیم این رابدانیم که ما چه موادمصرف میکردیم چه نمیکردیم این مشکلات پابرجابودند. مصرف موادمخدر وبیماری اعتیادیک قسمت ازموضوع ما به عنوان انسان میباشدواگربیماری راکناربگذاریم انسانی هستیم که مشکلاتی داریم درواقع بابودن دربرنامه وقطع مصرف مشکلات تمام نمیشود، مامیخواهیم یادبگیریم نگاه تک بعدی نداشته باشیم . تفکرِنخ نماشده ای به ما میگفت که پس ازقطع مصرف تمامی مشکلاتمان حل خواهدشدوجهان رافتح خواهیم کرد .
انکار
سوال 10 - احساسات وافکارمن، قبل ازاینکه علیرغم آگا هی ازنتیجه به کاری ازروی وسوسه دست بزنم چه بوده اند؟ چه چیزباعث میشدتابه هرحال آن کارراانجام دهم ؟
این بدترین مدلِ دیوانگیست که باتوجه به آگاهی کامل ازنتیجه دست به عملی بزنیم یعنی حتی بدنبال نتجه متفاروت نیزنیستیم دراقع به جای خاموش کردنِ آتش روی آن بنزین میریزیم به این مدل جدیدوپیچیده دررفتاررا،جنونِ رفتاری یارفتاردیوانه وارمیگویند ؛ به رفتاری که ازنتیجه آن آگاهیم ولی بازانجامش میدهیم رفتارهای اجباری میگویند. وسوسه ؛ میل به تکرارِیک لذتِ منفی ومشکل سازاست که علی رغم آگاهی ازنتیجه انجامش میدهیم . نوشتنِ ولیست کردنِ این امیال واقرارشان دربرابرراهنما،کمک زیادی درمتوقف کردنشان میکند .
به باور رسیدن
سوال 11 - آیادرموردباورکردن مشکلی دارم ؟ آنها چه هستند ؟
باورواعتقادچیزی است که هویت مارامیسازد، مااغلب به خاطرترسِ ازدست دادن هویت باورهایمان رارهانمی کنیم من باب مثال مانمیتوانم باورها واعتقاداتِ اشتباهمان راکنار بگذاریم، چراکه میترسیم هویتمان راازدست بدهیم بزرگی میگفت : چگونه به پاهای تاول زده ام بگویم اینهمه راه که رفتی اشتباه است ؛ دومین ترسی که پیش میآید اینکه ، اگرازباورهای قدیمی دست برداریم وراه دیگری رابرویم ازکجا معلوم که این راهِ جدیددرست باشد ؛ سوم ترسِ ازمحدودشدن است ، چهارم ترس ازدست دادن لذّات و امنیتهایِ باورهای قدیمی است وپنجم اینکه ما میترسیم که این باورهای جدید برایمان مسؤلیت وتعهداتی داشته باشدکه قادربه انجام آنها نباشیم . درکل چسبندگی به باورهای قدیمی اجازه نمیدهد باورمان بال پروازشود؛ ماازکودکی بااین باورها شکل گرفته وهویت پیداکرده ایم وپاک شدن آنهاازذهنمان ترسناک بنظرمیرسد
سوال 11 - احساسات وافکارمن، قبل ازاینکه علیرغم آگا هی ازنتیجه به کاری ازروی وسوسه دست بزنم چه بوده اند؟ چه چیزباعث میشدتابه هرحال آن کارراانجام دهم ؟
این بدترین مدلِ دیوانگیست که باتوجه به آگاهی کامل ازنتیجه دست به عملی بزنیم یعنی حتی بدنبال نتجه متفاروت نیزنیستیم دراقع به جای خاموش کردنِ آتش روی آن بنزین میریزیم به این مدل جدیدوپیچیده دررفتاررا،جنونِ رفتاری یارفتاردیوانه وارمیگویند ؛ به رفتاری که ازنتیجه آن آگاهیم ولی بازانجامش میدهیم رفتارهای اجباری میگویند. وسوسه ؛ میل به تکرارِیک لذتِ منفی ومشکل سازاست که علی رغم آگاهی ازنتیجه انجامش میدهیم . نوشتنِ ولیست کردنِ این امیال واقرارشان دربرابرراهنما،کمک زیادی درمتوقف کردنشان میکند .
سوال 11 - احساسات وافکارمن، قبل ازاینکه علیرغم آگا هی ازنتیجه به کاری ازروی وسوسه دست بزنم چه بوده اند؟ چه چیزباعث میشدتابه هرحال آن کارراانجام دهم ؟
این بدترین مدلِ دیوانگیست که باتوجه به آگاهی کامل ازنتیجه دست به عملی بزنیم یعنی حتی بدنبال نتجه متفاروت نیزنیستیم دراقع به جای خاموش کردنِ آتش روی آن بنزین میریزیم به این مدل جدیدوپیچیده دررفتاررا،جنونِ رفتاری یارفتاردیوانه وارمیگویند ؛ به رفتاری که ازنتیجه آن آگاهیم ولی بازانجامش میدهیم رفتارهای اجباری میگویند. وسوسه ؛ میل به تکرارِیک لذتِ منفی ومشکل سازاست که علی رغم آگاهی ازنتیجه انجامش میدهیم . نوشتنِ ولیست کردنِ این امیال واقرارشان دربرابرراهنما،کمک زیادی درمتوقف کردنشان میکند .